غر نیست که به روزگار و مملکت و دولت میزنه که این چه وضعشه. ادعاش میشه نصف عمرشو کاسبی کرده اما امروز هشتش گرو نهشه.

میگم ادعاش میشه چون معتقدم کاسب جماعت نهایتا هشت صبح از خونه میزنه بیرون و سر شب برمی گرده نه اینکه تازه یازده صبح چشماشو بماله و منتظر باشه صبحونشو جلوش بذارن که تازه ساعت دوازده راهی بشه واسه شروع کارش.

میگم ادعاش میشه چون کاسب جماعت یه روز درمیون به حرف رفیقش که میگه بریم دور دور، بی خیال کارش نمیشه.

میگم ادعاش میشه چون کلی دلیل این مدلی دارم.

امروز تهران، پر شده از این مدل کاسبا که غر زدنشون می چربه به کار کردنشون.

یه عده بچه لوس جمع شدیم دور هم که هر روز از این شاخه می پریم اون شاخه، روی هیچ شاخه ای هم مثل بچه آدم تلاش نمی کنیم، آخرشم غر میزنیم به جون همه کس الا خودمون.

دیروز داشتم برنامه ماه عسل رو می دیدم که چند تا از بچه های کوچیک سر پل ذهابی دور هم جمع شده بودن که با هم کار کنن و پول دربیارن. به قول یکیشون که می گفت "ما نیازمند نیستیم، ما می خوایم خودمون کار کنیم و پول دربیاریم". داشتم فکر می کردم که چرا این مدل تفکر، این غیرت!!! بین بچه تهرونیا نیست. انگار هممون منتظریم یه شبه از یه جایی یه پول قلمبه ای بهمون برسه و وضعمون ازین رو به اون رو شه.

رک و رو راست؛ ما بچه تهرونیا لوسیم. لوس شدیم. وضع اقتصادی خرابه درست. قیمت سکه و دلار و خونه و ماشین روز به روز می کشه بالا، درست. ولی کی گفته ماها با تنبلی و تو خونه نشستن و کسر شان داشتن واسه رفتن سر هر کاری، می تونیم موفق بشیم؟

چرا غالب جامعه مون افتاده تو فاز غر زدن و ما چقد بدبختیم که هر کاری هم بکنیم به هیچ جا نمیرسیم؟

بعضی وقتا حسرت می خورم وقتی زندگی و عزم و اراده بچه های شهرستان رو می بینم. کسایی که از بچگی باور دارن یه چیزایی کمه، احساس نیاز می کنن و شروع می کنن به ساختن زندگیشون.

بعضی وقتا که غر میزنیم، بشینیم با خودمون فکر کنیم که من چقدر مقصرم تو وضع الانم؟

واقعا من تمام تلاشم رو کردم که زندگیم رو عوض کنم و شرایط موجود نذاشته؟


پی نوشت: متاسفانه این مدل اخلاق "باکلاس" تهرونیا داره به شهرهای دیگه ایران هم منتقل میشه. خوش به حال بچه های شهرستان.

توجه نوشت: خدا وضعیت هیچ قومی رو تغییر نمیده تا خودشون نخوان!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها